سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/17
12:56 صبح

زن در آیینه دفاع مقدس (2)

بدست مرتضی در دسته

زن در آیینه دفاع مقدس (2) 
نویسنده: زهره شریعتی
در قسمت اول مقاله ، به بیان نقش زنان در صدر اسلام پرداختیم و پس از آن فعالیت زنان در پشت جبهه، در ایام دفاع مقدس را بیان نمودیم. اینک در پی آنیم تا به بررسی حضور زنان در خط مقدم و نقش اساسی آن‏ها در حفظ آثار و ارزش‏های دفاع مقدس، پس از جنگ بپردازیم؛

2ـ حضور زنان در میدان نبرد و خط مقدم

در حماسه 45 روزه مقاومت خرمشهر، زنان نقش بسزایی ایفا کردند. آن‏ها در واقع میدان دار اصلی این فعالیت سخت و جانفرسا بودند. با کم شدن تعداد مردان، زنان بار امدادگری و رسیدگی به مجروحین را به دوش گرفتند. فعالیت‏های آنان عبارت بودند از پرستاری و انتقال مجروحین به بیمارستان، نظافت محیط بیمارستان، شناسایی شهدا، حفر زمین برای تدفین آنان و حتی نگهبانی از اجساد مطهرشان در قبرستان خرمشهر. در اینجا بود که زنان حتی سلاح برداشتند و دوشادوش مردان جنگیدند.
الف ـ پرستاری و امداد رسانی به مجروحین
یکی از خواهرانی که خود در حماسه مقاومت خرمشهر حضور داشته است، می‏گوید: «در آن روزها خواهران دو دسته بودند، عده‏ای برای مهمات رسانی تعیین و تعدادی هم برای امدادگری راهی بیمارستان شدند. ما به بیمارستان رفتیم. پشت سر هم مجروح می‏آوردند. دست و پاها و بدن‏های پاره پاره، که در پتو و حصیر پیچیده شده بودند. اوائل جرأت نمی‏کردیم به آن‏ها دست بزنیم؛ ولی کم‏کم عادت کردیم. خواهران هر کار نیاز بود، می‏کردند، از تخلیه مجروحین و پرستاری تا کار در آشپزخانه و نگهبانی از بیمارستان. امکانات بسیار کم و مختصر بود. مجبور بودیم سِرُم‏ها را به میخ آویزان کنیم، روز به روز وضع بدتر می‏شد... آب و برق نبود و آب از شط می‏آوردیم و یا شستشو را کنار شط انجام می‏دادیم. این باعث شد که آب، عده‏ای از خواهران را تا وسط شط ببرد... که تعدادی از آن‏ها غرق شدند...»1
«جنگ شروع شده بود که به اتفاق چند نفر از خواهران پرستار داوطلبانه به مریوان رفتیم. یک روز خواهری را برای عمل آوردند که دستش سفید سفید شده بود. حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرط رنج می‏برد. ما بلافاصله به مداوای او مشغول شدیم. بعد که حالش بهتر شد، و از وضعش پرس و جو کردیم، فهمیدیم این خواهر اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه شب به منطقه رسیده و اظهار داشته که می‏خواهم در یک مرکز درمانی در کنار پرستاران کار کنم. او به مدت 72 ساعت، بی آنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنس‏ها را می‏شسته و دسته بندی می‏کرده است. از بس که دستش داخل آب بوده، خون به دستش نرسیده و دست کاملاً سفید شده بود. این خواهر شمالی پس از بهبودی، مجدداً در منطقه ماند و به صورت تجربی به پرستاری مجروحین جنگی پرداخت.»2
حضور زنان در نقش پرستار و پزشک در بیمارستان‏های صحرایی و پشت جبهه بسیار پررنگ بود و ما در اینجا تنها به چند نمونه کوتاه اشاره کردیم.
ب ـ شرکت مستقیم در عملیات‏ها
خواهر جانباز، آمنه وهاب‏زاده چنین می‏گوید: «روز دهم جنگ، همراه سیصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شدیم. وقتی به ماهشهر رسیدیم، بعضی همانجا ماندند و من همراه بقیه راهی خط مقدم شدم. آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود. این مدت همراه دکتر چمران بودیم و چون ایشان و همسر گرامیشان قبلاً به ما آموزش چریکی داده بودند، حتی قرار شده بود همراهشان به لبنان هم برویم. خرمشهر که سقوط کرد، ما تا پشت کشتارگاه عقب کشیدیم و در بیمارستان ولی عصر (عج) مستقر شدیم. چون خرمشهر خالی از سکنه شده بود، از ما نیز خواستند تا شهر را ترک کنیم. ما جزء آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج می‏شدیم. بعدها در عملیات ثامن الائمه و بیت المقدس شرکت کردم. در والفجر یک شیمیایی شدم... هفت بار مجروح شدم. پای چپم ترکش خورده و تا به حال سه بار عمل شده و احتمالاً آخر هم قطع خواهد شد...»3
برادر جانباز، ایران خواه، چنین می‏گوید: «خانم فاطمه نواب صفوی، نوه شهید نواب صفوی، به عنوان دیده‏بان به طرف بهمن شیر رفته بود. او با اطلاعات مؤثر و مفیدی که از موقعیت دشمن می‏داد، در موفقیت عملیات نقش تعیین کننده‏ای را ایفا کرد. در آخرین دیدار او را در حالی دیدم که پیکر شهیدی را با خود حمل می‏کرد. معلوم شد که از یک عملیات موفق چریکی بازمی‏گردد.»4
خواهر نوشین نجار نیز ادامه می‏دهد: «کوکتل مولوتوف درست می‏کردیم. گونی‏ها را پر از شن می‏کردیم و در نقاط حساس خرمشهر می‏چیدیم. شب‏ها روی پشت بام مسجد جامع با اسلحه ام ـ یک نگهبانی می‏دادیم و هر چند ساعت یکبار پست خودمان را عوض می‏کردیم.»5
«در جریان خرمشهر تعدادی از خواهران واقعاً رشادتشان خیلی بیش از مردها بود. خواهر شهناز حاجی شاه، از نظر اخلاق، شجاعت ایثار و تقوا و طهارت الگوی ما بود. مردانه می‏جنگید. با وجود شدت درگیری‏ها در این چند روز، کسی تار مویی از ایشان ندید و کلامی به جز سلام نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمی‏گشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا می‏شد.
شهناز حاجی شاه، سرانجام به آرزویش رسید و جلو مقرّ همیشگی‏اش مکتب قرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه یکی از دوستانش شهناز محمدی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسید و از برادرش حسین حاجی شاه که دوّم آبان 59 به این فوز نائل شد، سبقت گرفت.»6
زهره حسینی، دختری پانزده ساله بود، که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دست خود دفن کرد و یازدهم مهر 59 نیز بدن قطعه قطعه شده برادرش علی را که در مدرسه به شهادت رسیده بود، دفن کرد.
مادر شهیدان شهناز، حسین و محسن حاجی شاه، برای آنکه پیکر دخترش به دست مزدوران دشمن نیفتد، خود برای او قبر کند و او را دفن نمود.
خانم بدیعی نوعروس پانزده ساله بود. تنها چهل روز از ازدواجش می‏گذشت، وقتی جنازه شوهرش را آوردند، خودش او را کفن کرد؛ با دستان خودش، با دست‏هایی که هر کسی آن را ندارد 7... .
ج ـ عکاسی و خبرنگاری جنگ
خانم خدامرادی یکی از خبرنگارانی است که در طول جنگ عکس‏هایی به یادماندنی تهیه کرده است. وی در این مورد می‏گوید: «اوایل انقلاب ویزیتور روزنامه اطلاعات بودم. بعد از مدتی خبرنگار شدم. اواخر شهریور 59، وقتی عراق به زادگاهم کرمانشاه حمله هوایی کرد، جهت تهیه عکس و گزارش به سمت کرمانشاه رفتم... بمباران مدرسه پسرانه‏ای را به خاک و خون کشیده بود....»8
د ـ اسارت در جنگ
فاطمه ناهیدی آن روزها دختری بیست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصیلی در رشته مامایی، با سفر به مناطق محروم، می‏کوشید تا در این عرصه آن چه می‏تواند، انجام دهد. در یکی از همین سفرها، در شهر بم، خبر جنگ را شنید و عازم جبهه شد. خیلی زود نام او در سیاهه اولین کسان و اولین زنانی که به اسارت عراق درآمدند، ثبت شد.9 او و هم‏بندانش، معصومه آبادی 17 ساله، مریم بهرامی و حلیمه آزموده، 40 ماه در اسارت به سر بردند. در دوران اسارت 17 روز تمام اعتصاب غذا کردند تا آنان را از زندان سیاسی الرشید به اردوگاه‏های مخصوص اسرا ببرند. برادران اسیر هم باورشان نمی‏شد که آنان بتوانند تحمل کنند. سرمشق اسرا بودند؛ با حجابشان، کلامشان و استقامتشان.

3ـ نقش زنان در حفظ آثار و ارزش‏های دفاع مقدس پس از جنگ

زنان و به خصوص مادران، همسران، خواهران و دختران شهدا، جانبازان و اسرا، نقش به سزایی در ترویج ارزش‏ها و فرهنگ روزهای آتش و خون دارند. انتشار نامه‏های خانواده رزمندگان در آن روزها، سخنرانی‏ها، مراسم یادبود و... همگی در بزرگداشت یاد آن روزها اثرگذار می‏باشند. کتاب «نامه‏های فهیمه» که پس از فوت وی چاپ شد، یکی از هزاران نمونه‏ای است که موجب تشجیع و آسودگی خیال مردان از ناحیه زنان می‏شد. در قسمتی از این نامه‏ها می‏خوانیم:
«... سلام مرا از این راه دور بپذیر؛ سلامی که از سینه‏ای برمی‏خیزد که دوری تو آن را سخت تنگ کرده. سلامی که از قلب مصیبت دیده‏ام بیرون می‏آید و بر قلب مصیبت دیده‏ات می‏نشیند؛ ولی بدان که امام صادق (علیه‏السلام) فرموده است: «اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبت‏ها دارد، بداند، آرزو می‏کند که او را با مقارض‏ها تکه تکه کنند...».
«غلامرضا! خیلی دلمان برایت تنگ شده، ولی چه کنیم که اسلام را بیشتر و بیشتر از تو دوست داریم. چه کنیم که ما حسین (علیه‏السلام) را بیشتر از تو دوست داریم. چه کنیم که عشق حسین (علیه‏السلام) قبل از عشق تو در وجودمان نقش بسته است؛ چرا که اول چیزی که در ابتدای زندگی‏مان چشیدیم، تربت پاک حسین (علیه‏السلام) بود... .»
گذشته از این، زنان در عرصه هنر و ادبیات نیز نقش آفرین بوده‏اند. اشعار مرحومه سپیده کاشانی در سرودن حماسه رزم آوران از این گونه است:
ای شهر خرمشهر ای خاک گُهر خیز
ای سینه پر آذرت از غصه لبریز
سوی تو مرغان مهاجر باز آیند
بر آشیان سبز در پرواز آیند
با من بخوان شعر ظفر ای بندر سبز
شب سر شد و آمد سحر ای بندر سبز
دیگران نیز همچون طاهره صفار زاده، سیمین دخت وحیدی، مهری حسینی و... در سرودن حماسه‏ها نقش به سزا داشته‏اند. مثنوی «کربلا در کربلا» از خانم مهری حسینی یکی از این نمونه‏هاست که داستان زندگی سرلشگر شهید مهدی زین‏الدین را به تصویر می‏کشد:
ای خدای جاودان لم یزل!
شرح مردان جا نگیرد در غزل
جای آرام و سکون، توفان بکار
تا بگویم از عزیزی بی قرار
تا ببویم اندکی با مثنوی
عطر عشق پاکِ مردی معنوی
داده بودی همسرت را این خبر
بر نخواهی گشت هرگز از سفر
تا نپوشی جامه‏ای از جنس نور
برنداری دست از شوق حضور
در زمینه ادبیات داستانی نیز بانوانی چون خانم راضیه تجّار، سمیرا اصلان پور، زهرا زواریان، مریم صباغ زاده، ایرانی، طاهره ایبد، مهری ماهوتی، بلقیس سلیمانی، حبیبه جعفریان و حتی زنان جوانی که در هشت سال دفاع مقدس یا به دنیا نیامده بودند و یا کودکی بیش نبوده‏اند، اکنون سراینده و نویسنده آن روزهایند، که خون، اثری در فرهنگ مردم می‏گذارد که هیچ چیزی نمی‏تواند جای آن را بگیرد. مؤسسه روایت فتح، یکی از مؤسساتی است که با قلم نوقلمانی چون فرزانه مردی (کتاب شهید حسن باقری)، مریم برادران (کتاب شهید همت)، فاطمه غفاری، نفیسه ثبات و دیگر نویسندگان و شاعران جوان، دری را گشوده است که هرگز بسته نخواهد شد. و این فرهنگ آرمان شهری است که تا کَسی با عشق وارد آن نشود، درکی از آن نخواهد داشت.
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

پی نوشت :

1ـ خرمشهر در جنگ طولانی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 396.
2ـ همان.
3ـ همان.
4ـ منبع شماره 8.
5ـ منبع شماره 6.
6ـ همان.
7ـ همان.
8ـ منبع شماره 6.
9ـ فاطمه ناهیدی، مریم برادران، دوره درهای بسته، ص 14.
منابع و مآخذ
1ـ خاک، خون، حماسه، مجموعه شعر دفاع مقدس، به کوشش شیرینعلی گلمرادی.
2ـ نقد و بررسی ادبیات منظوم دفاع مقدس، دکتر محمد رضا سنگری، ج 3.
3ـ نقش پشتیبانی رزمی زنان در دفاع، کنگره نقش زنان در دفاع و امنیت.
4ـ نقش زنان مسلمان در صدر اسلام.
5ـ نقش دفاعی زنان در جهان.
6ـ زنان جنگ، به کوشش سید امیر معصومی، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران جمهوری اسلامی ایران.
7ـ عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (وحدت مردمی و حضور روحانیت)، مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه.
8ـ مثنوی کربلا در کربلا، مهری حسینی، نشر پردیسان، 1381.
9ـ نقش رزمی زنان در دفاع، کنگره نقش زنان در دفاع و امنیت.
10ـ دوره درهای بسته، فاطمه ناهیدی، مریم برادران، مؤسسه روایت فتح.
11ـ خرمشهر در جنگ طولانی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه
12ـ عشق و آتش، (ویژه‏نامه بانوان فداکار مازندران)، اسفند 80.
13ـ نامه‏های فهیمه، به کوشش علیرضا کمری، چاپ دفتر ادبیات و هنر مقاومت.
14ـ زن در آینه جلال و جمال، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء.

منبع: ماهنامه یاس ، شماره 23

87/10/17
12:55 صبح

حرکت نیلوفر آبی

بدست مرتضی در دسته

حرکت نیلوفر آبی 

نویسنده: مهرنوش نصوری
حرکت نیلوفر آبی حرکتی مناسب برای مراقبه و افزایش تمرکز است.این حرکت ، فواید بسیاری نظیر آرامش ، افزایش آگاهی و تحریک اعضای مختلف بدن دارد.

1. روی زمین بنشینید و پاهای خود را صاف بر روی زمین قرار دهید.

2. پای راست خود را روی کشاله ران چپ قرار دهید.

3. با دست راست زانوی راست خود را بگیرید در صورتی که دست چپتان پای راست را گرفته است.

4. وقتی پای راستتان در جای درست خود روی ران چپ قرار گرفت پای چپ را با هر دو دست گرفته و روی ران پای راست قرار دهید.

5.شما میتوانید کف دستان خود را برای انرژی گرفتن رو به بالا قرار دهید و یا برای اینکه راحتتر بنشینید آنها را روی زمین قرار دهید.

این حرکت یکی از معمولی ترین حرکات یوگا می باشد.جدا از تاثیرات فیزیولوژیکی که دارد به شما در پیشرفت کردن در بقیه وضعیتهای یوگا کمک می کند.

محل تاثیر حرکت:

• ستون فقرات
موارد درمانی:
• سیاتیک

فواید:


• آرامش ذهن
• تحریک لگن،ستون فقرات، شکم و مثانه
• کشش در زانوها و قوزک پا
• کم کردن درد در دوران قاعدگی و درد سیاتیک
• مقالات قدیمی گفته اند که این حرکت بیماریها را از بین می برد.

موارد منع:

• صدمه دیدگی قوزک پا
• صدمه دیدگی زانو
منبع:گروه سلامت سیمرغ

87/10/17
12:54 صبح

حرکت کبری

بدست مرتضی در دسته

حرکت کبری 

 

نویسنده: مهرنوش نصوری
حرکت کبری برای افرادی که در قسمت پایین ستون فقرات خود احساس درد می‌کند مفید می‌باشد. این حرکت سفتی قسمت پایین ستون مهره ها را کاهش می‌دهد، قفسه سینه را باز می‌کند و در کاهش استرس موثر است.این وضعیت یوگا، انعطاف پذیری ستون فقرات را تقویت می کند و به ماهیچه‌های بازوها و کمر نیرو می بخشد. همچنین این حرکت برای قاعدگیهای نامنظم و یبوست موثر است .

1. بر روی شکم بخوابید و سر خود را روی پشت دستانتان بگذارید.

2. کف دستانتان را کنار سر قرار داده و سرتان را بالا بیاورید.(قبل از انجام این حرکت باسن خود را منقبض کنید.این حرکت بسیار مهم است و در صورت منقبض نکردن باسن در هنگام حرکت کبری، به کمر شما صدمه وارد می‌شود.)

3. سعی کنید با فشار آوردن بر کف دستان قفسه سینه را تا لگن بالا بیاورید . (لگن حتماً باید منقبض باشد.)

4. آرنج خود را صاف کنید و به بدن کشیدگی بیشتری دهید.(لازم نیست که این حرکت را بصورت کامل انجام دهید . سعی کنید به اندازه توانایی بدنتان به آن کشش دهید.)

5. آرنج خود را خم کنید و به ترتیب لگن ،قفسه سینه و سر خود را به حالت اول بر گردانید.

این طبیعی است که در طول انجام این حرکت به علت سفتی ستون فقرات و پشت خود احساس درد در این دو ناحیه داشته باشید.با انجام مکرر حرکات یوگا این مشکل بر طرف می‌شود.

فواید حرکت:

• قوی کردن ستون فقرات
• کشیدگی در قفسه سینه و ششها، شانه ها و ماهیچه های شکمی‌
• سفت کردن باسن
• تحریک ارگانهای شکمی
• کمک به از بین بردن خستگی و استرس
• باز کردن قلب و ششها
• تسکین عصب سیاتیک
• درمان آسم
• در متون قدیمی‌آمده است که حرکت کبری گرمای بدن را افزایش می‌دهد و بیماریها را از بین می‌برد.

موارد منع:

• صدمه دیدگی کمر
• سر درد
• حاملگی
منبع

87/10/17
12:48 صبح

آداب صحبت کردن با نوزادان

بدست مرتضی در دسته

آداب صحبت کردن با نوزادان 

نوزادان به صداهای بلند اطرافیان به خصوص پدر و مادر هنگام صحبت کردن با آنها واکنش نشان می‌دهند. بنابراین والدین می‌توانند آرام و با صدایی دلنشین با نوزاد خود صحبت کنند. نوزاد با شنیدن صدای پدر و مادر خود به آنها نگاه می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد.
وقتی که با ملایمت و نرمی ‌با نوزادتان حرف می‌زنید، یعنی با او ارتباط برقرار کرده‌اید و او را به واکنش‌های گفتاری تشویق می‌کنید. این صحبت کردن با نوزاد مهارت‌های زبانی را در او تکامل می‌بخشد.
به کودک حرف‌های آرام‌کننده بزنید. برای مثال بگویید:" چه کودک ناز و زیبایی دارم... دست‌هایش راببین چه کوچک و قشنگ است."
نوزاد را در هنگام صحبت کردن نزدیک خود نگه دارید و به چشم‌هایش نگاه کنید. او را به آرامی ‌تکان دهید و برایش حرف بزنید.
سعی کنید هر کاری را برایش انجام می‌دهید، برایش توضیح دهید. برای مثال:" می‌خواهم لباست را عوض کنم کوچولو، الان پوشک تازه‌ای برایت می‌بندم. کمی‌ ماساژت می‌دهم تا آرام شوی عزیزم."
گفتن این حرف‌ها در نوزاد احساس آرامش ایجاد کرده و ارتباط عاطفی میان شما و او را تقویت می‌کند.
منبع:www.seemorgh.com


ارسال این مقاله برای دوستان:
آدرس پست الکترونیکی

87/10/17
12:47 صبح

زندگینامه شهید سید حسین علم الهدی

بدست مرتضی در دسته

زندگینامه شهید سید حسین علم الهدی 

در سال 1337 در خانواده مجاهد بزرگ آیت الله سید مرتضی علم‌الهدی دیده به جهان گشود. از 6 سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهایی خود را آغاز نمود. در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد. در دوران دانشجویی علاوه بر تحصیل، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد به تدریس نهج‌البلاغه، عقاید و تاریخ اسلام می‌پرداخت. وی از مبارزان دوران ستم‌شاهی بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز فعالیت سیاسی انجام می‌داد و در سنین 14 تا 21 سالگی چند بار توسط رژیم ستم‌شاهی، زندانی و شکنجه شد.
از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیانهای رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوریهای گروهها و سازمانهایی که مبنای علمی آنها از تئوریهای مارکسیستی نشات می‌گرفت، برنامه‌های خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام (رحمه الله علیه) تنظیم نمود و حرکتی نو را از اواخر سال 1356 شروع کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. قبل از شروع جنگ وقت خویش را صرف امور فرهنگی می‌نمود. از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهه‌های نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر عازم این منطقه شد.
او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (16 دی ماه 1359) به دریای تانک‌های دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند.حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلوله‌های باقیمانده آرپی‌جی را به سوی دشمن شلیک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، چون مولایش امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید و جان به جان آفرین تسلیم نمود.

خاطراتی از شهید
خاطره سید علی

روزهای ابتدای جنگ ، شبی تعدادی از بسیجیان طرح شبیخون به ارتش عراق را داشتند . ارتش عراق در اطراف اهواز بود . حسین وصیت نامه ای نوشت و به من داد . این برگه تاچندروز درجیب من بود . روزی مشغول مطالعه کاغذهای جیب خود بودم که ناخودآگاه نامه ی حسین را خواندم . حسین در وصیت نامه نوشته بود، به شاگردانم سفارش وتأکید می کنم که مطالعه نهج البلاغه را ادامه دهند.

لانه جاسوسی آمریکا

خواهر داعی پور می گوید :" سال 1358 یکی از خواهران اطلاع داد که استانداری خوزستان چند نفر خواهر پاسدار می خواهد . قرار شد من وایشان به استانداری برویم . منتظر ماشین بودیم که یک ژیان جلوی ما ایستاد وراننده با دوست من ، سلام وعلیک کرد وگفت :" شمارامی رسانم ." دربین راه راننده صحبت می کرد واز دولت موقت انتقاد می کرد .من ناراحت شدم .ایشان اصرار کرد که کجا می خواهید بروید . بااصرار فراوان سرانجام دوستم به ایشان گفت :" قصد همکاری با استانداری را داریم ". ایشان بلافاصله ماشین را حرکت داد وما را به ساختمان سپاه واقع در باغ معین اهواز برد ، در آنجا چند کتاب به من داد وگفت :" این کتاب ها را مطالعه وفیش برداری کنید ." مدتی بعد ، همان برادربه من گفتند :" برای انجام کار بسیار ضروری باید همراه ایشان به تهران بروم" ، به تهران آمدیم وبا هم به سفارت آمریکا ، که مدتی قبل توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شده بود ، رفتیم. ایشان با دوستان خودش در سفارت مذاکره کرد وقرار شد مدارک سفارت را در اختیار من قرار دهند تااگر مطالبی در رابطه با مدنی استاندار خوزستان ، پیدا کردم ، جمع آوری نمایم . حدود یک ماه من در سفارت بودم ومطالبی را پیدا کردم .آن برادری که در این خاطره از او یاد کردم ، سید حسین علم الهدی بود که در حماسه هویزه به شهادت رسید.

کلاس حج

سال 1359 جمعی از برادران عازم مکّه بودند ، حسین کلاس حج در قرآن ونهج البلاغه داشت . در کلاس بودیم که فردی در کلاس را زد واطلاع داد که عراق به فرودگاه اهواز حمله کرده است . حسین گچ را کنار گذاشت وبا خنده وتبسم گفت :" رفتن به حج ما هم حل شد ."

آقای سیدزاده

چند سال پس از شهادت سید حسین ، آقای سیدزاده که استاندار تهران بودند به منزل ما آمدند ودر آن دیدار که ازکانال 5 سیمای جمهوری اسلامی سخنان ایشان را ضبط وپخش نمود ، آقای سیدزاده فرمودند :" سید حسین در ظاهرشاگردمن بود ، اما در واقع اومعلم بود ومن شاگرد . " توضیح این که استاد سید زاده در زمان شاه از کرمانشاه به اهواز تبعید شدند ودبیر موفق ریاضی در دبیرستان های اهواز بودند.ایشان به حدی متین و خوش اخلاق بود که به زودی به عنوان دبیر محبوب دانش آموزان اهواز مشهور گشت سید حسین مدت چند سال شاگرد ایشان بود ، اما رابطه شاگرد ومعلمی کم کم تبدیل به رابطه ی دوستانه ی خیلی صمیمی شده بود .استاد سیدزاده پس از پیروزی انقلاب، سه دوره نماینده ی مجلس شورای اسلامی شد، سپس چند سال استاندار بندر عباس وچند سال استاندار تهران بود ، وسال 1375 دار فانی را وداع گفت.مسئول دفتر ایشان آقای "سرائی نیا " می گفتند :" آقای سیدزاده تاپایان عمر فقط حقوق معلمی خود را می گرفتند وبا همان حقوق ، زندگی بسیار ساده ی خود را می گذراندند ."
آقای مختاربند می گوید
ابتدای جنگ همراه برادر غیور اصلی ، محمد بلالی وجمعی دیگر از دوستان به نیروهای عراقی شبیخون می زدیم .

نهج البلاغه تاریخی

سید حسین در ضمن مطالعات نهج البلاغه متوجه شد که خطبه های این کتاب ارزشمند نظم تاریخی ندارد. مثلا خطبه ای که مربوط سید حسین در ضمن مطالعات نهج البلاغه متوجه شد که خطبه های این کتاب ارزشمند نظم تاریخی ندارد. مثلا خطبه ای که مربوط به اواخر خلافت حضرت علی (علیه السلام ) می باشد قبل از خطبه ای که در ابتدای خلافت بیان شده آمده است . به همین جهت سید حسین تلاش کرد با مطالعه ی اسناد تاریخی زمان بیان خطبه هارا پیدا کند وآنها را به ترتیب نماید. برای این کار جدولی تهیه نمود در یک سمت نام ماههای خلافت حضرت ودر طرف دیگر شماره ی خطبه ها را یادداشت کرد( نهج البلاغه تاریخی ایشان هنوز به چاپ نرسیده است.)

من در سنگر هستم

من در سنگر هستم. دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردى زمستان و گرماى خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین ، کوچکى قبر و عظمت آسمان.
امشب پاس دارم

اولین گام

حدود سال 1351 بود که رژیم طاغوت با هدف به ابتذال کشاندن جامعه، اقدام به تشکیل یک مرکز بزرگ اشاعه فساد نمود و با دعوت از افراد مفسد و بی‌بند و بار کشورهای دیگر در قالب سیرکهای سرگرم کننده سعی کرد جوانان را از تفکر و تلاش برای آبادانی ایران و نجات خویش از ظلم ستمگران بازدارد و اندیشه آنان را منحرف سازد. در آن زمان که سید حسین که نوجوانی چهارده ساله بود، یکی از این سیرکها در اهواز برپا شد و او که پی به عمق این فاجعه برده بود، تصمیم گرفت مانع از تحقق اهداف رژیم گردد و جامعه را از این خطر بزرگ نجات بخشد. بدین ترتیب پس از بررسی‌های دقیق، حسین و دوستانش عملیات نابودی لانه فساد را آغاز کردند. آنها ضمن مراقبت کامل از افراد، در ساعتی که سیرک تعطیل بود، آنجا را به آتش کشیدند. عمل متهورانه نابودی سیرک با موفقیت انجام شد و عوامل آن به کشورهایشان بازگشتند. این اولین مبارزه علنی حسین با رژیم طاغوت بود.

دشت سرخ

از آغاز مرحله دوم عملیات مدتی می‌گذشت و بیشتر یاران حسین پرواز کرده، حالا فقط او، قدوسی و حکیم مانده بود با شش موشک. تانکها هر لحظه نزدیکتر می‌شدند و دیوانه‌وار شلیک می‌کردند. تعداد سنگرها زیاد بود عراقیها نمی‌دانستند آنها چند نفرند و در کدام سنگر موضع گرفته‌اند. دو تانک همزمان جلو آمدند، حسین با نگاه به قدوسی اشاره کرد که همراه با او شلیک کند و صبر کرد تا تانکها نزدیکتر بیایند. کلاهک تانک را نشانه گرفت و ماشه را چکاند. اما صدایی از سنگر قدوسی نیامد. پیکر او در انبوهی از دود و غبار گم شده بود. حسین چفیه را به صورت نورانی قدوسی کشید، تنها موشک او را برداشت و به سنگر خود بازگشت. از دور حکیم را دید که موشک‌انداز و دو موشکی را که برایش مانده بود، برداشته، ازسنگر بیرون رفت. این بار تانکها شدت آتش را بیشتر کردند اما هنوز نمی‌دانستند چند نفر (رزمنده) دفاع از سنگرها را برعهده دارند چون آنها هر بار از یک سنگر شلیک می‌کردند. لوله تانک کمینگاه حکیم را نشانه گرفت و موج انفجار او را به هوا پرتاب کرد. حالا تنها حسین مانده بود و تانکهایی که هر لحظه پیش می‌آمدند. آخرین موشک را در موشک‌انداز گذاشت و همان تانکی که حکیم را به شهادت رسانده بود، و از همه پیشتر می‌آمد، نشانه گرفت. آتش دود از تانک بلند شد. اما تانک بعدی متوجه حسین گشته و به سمت او شلیک کرد. پیکر او به آسمان رفت و روحش را به آسمانیان تقدیم کرد. وقتی به زمین بازگشت چفیه صورت گلگون او را پو شانده بود. سکوت هویزه را فرا گرفت و شب به پابوسی دلیر مردان دشت سرخ آمد.

زیباترین لبخندها

صدای آشنای برادر آهنگران حال و هوای خاصی به مسجد جزایری بخشیده بود. سید حسین در کنار جولا نشسته بود و سینه می‌زد. اما فکرش در جای دیگری بود، «چند روز است که از آنها بی‌خبرم؟ نباید بگذارم این جنگ مرا از آنان غافل کند و بینمان فاصله بیندازد. آنها منتظرند.» از جا برخواست و به جولا اشاره کرد تا با او همراه شود. ازمسجد که خارج شدند و به سمت اتومبیل حرکت کردند، حسین گفت: «می‌رویم حصیر آباد» جولا نگاهی به او انداخت اما چیزی نگفت. به مغازه کبابی که رسیدند حسین از جولا خواست تا ماشین را نگه دارد و او خندید و گفت: «ما را باش که فکر می‌کردیم چه نقشه‌ای کشیده‌ای، نمی‌دانستیم که برای شکمت برنامه داری.» وارد کبابی شدند و حسین ده پرس کباب سفارش داد. کبابها که حاضر شدند هر دو به راه افتادند. ذهن جولا سرشار از پرسش و تعجب بود. به کوچه‌های رنج کشیده حصیرآباد رسیدند. کوچه‌هایی که مردمانش از مدتها قبل طعم محرومیت و فقر را چشیده بودند. حسین از اتومبیل پیاده شد و به سمت خانه‌ای حرکت کرد. در زد، در باز شد و پسر بچه‌ای سرش را بیرون آورد. از لبخندی که چهره مغمومش را روشن ساخت، معلوم بود حسین را می‌شناسند. (سید) بوسه‌ای بر پیشانی‌اش زد و بسته غذا را به او داد. جولا که پاسخ تمام سؤالهایش را در لبخند زیبای پسرک (پسر بچه) یافته بود قطرات اشک را از چهره‌اش پاک کرد و اندیشید لبخند شیرین کسانیکه در خانه خود را به روی حسین می‌گشایند چقدر به زندگی انسان معنا می‌بخشد.

کتاب هایی درباره شهید
لحظه های آشنا

نویسنده: سید حمید علم الهدی
تعداد صفحات: 96
نشر:هویزه
مرکز پخش: تهران- میدان انقلاب- مسجد سید الشهدا- طبقه 5- واحد 8- موسسه فرهنگی شهید علم الهدی و شهدای هویزه
در این کتاب بیش از صد خاطره ی کوتاه و شنیدنی از زندگانی سراسر آموزنده شهید سید حسین علم الهدی ملاحظه میگردد.
نویسنده: شهید سید حسین علم الهدی
تعداد صفحات:
نشر: انتشارات بنیاد شهید انقلاب اسلامی
این کتاب در دوبخش تنظیم شده است:
بخش اول دسته بندی و تحلیل آیات قرآن کریم پیرامون جهاد می باشد. این موضوع یکی از مباحث کلاسهای سید حسین علم الهدی بوده است که پس از شهادتش تدوین گردید.
بخش دوم در بردارنده متن سخنرانی های سید حسین علم الهدی در رادیو اهواز است.

حماسه سازان

نویسنده: سید حمید علم الهدی
تعداد صفحات: 136
نشر:انتشارات نیروی زمینی سپاه پاسداران
این کتاب در دوبخش تنظیم شده است: بخش اول خاطراتی از مادر شهید علم الهدی و بخش دوم زندگینامه سید حسین علم الهدی میباشد. در بخش اول، سخنی از فعالیتهای گسترده مادر شهید علم الهدی در خدمت به خانواده شهدا و جبهه های دفاع مقدس آمده است. ایشان در سال 1367 دعوت حق را لبیک گفتند.
حضرت ایت الله خامنه ای در پیامی به مناسبت رحلت این بانوی بزرگوار چنین فرمودند:
«این بانوی مکرمه از جمله زنان مومن و شجاعی بود که به سیره زنان بزرگ صدر اسلام، در مقابل حوادث مهم و مصائب بزرگ، با دلی سرشار از ایمان و روحیه ای مصمم و اراده ای استوار روبرو میشد. بزرگواری و صبر او در شهادت فرزند عزیزش شهید سید حسین علم الهدی مایه اعجاب شد و تلاش پیگیر و خستگی ناپذیر او در دوران چند سال پس از شهادت فرزندش و خدمات انقلابی وی، روحیه انقلابی و صفا و ایمان این بانوی محترمه را نشان داد.»

حماسه هویزه

نویسنده: نصرت الله محمود زاده
تعداد صفحات:96
نشر: هویزه
مرکز پخش: تهران- میدان انقلاب- مسجد سید الشهدا- طبقه 5- واحد 8- موسسه فرهنگی شهید علم الهدی و شهدای هویزه
یکی از صحنه های عاشورایی در جریان تهاجم ارتش عراق به ایران، حماسه هویزه است که با حضور جمعی از دانشجویان پیرو خط امام نقطه عطفی در تاریخ جنگ تحمیلی گردید. نویسنده در این کتاب، داستان آن حماسه جاوید را با قلمی شیوا به تصویر آورده است.
رهبر معظم انقلاب حضرت ایه الله خامنه ای در مقدمه این کتاب چنین فرموده اند:
«درسی که این خاطره حماسه آمیز و جانگداز می دهد، پیام جاودانه ای برای همه ملت ها و همه نسلها است، درس مقاومت مردانه انسانهای بزرگی است که اراده پولادین و قدرت والای بشری خود را به اراده الهی متصل ساختند و آگاهانه قدم در میدان فداکاری نهادند و صحنه نبرد با دشمن را با خون خود رنگین ساختند

سه روایت از یک مرد

نویسنده: محمد رضا بایرامی
تعداد صفحات:178
نشر: شاهد
مرکز پخش: تهران- 8307246
در این کتاب داستان سه خاطره و حادثه مهم از زندگی شهید علم الهدی با قلم شیوا آمده است.

فریاد و سکوت

تنظیم: سید حمید علم الهدی
تعداد صفحات: 104
نشر:هویزه
مرکز پخش: تهران- میدان انقلاب- مسجد سید الشهدا- طبقه 5- واحد 8- موسسه فرهنگی شهید علم الهدی و شهدای هویزه
در این کتاب، چهار نامه و شش دستنوشته از شهید سید حسین علم الهدی ملاحظه میگردد.
سه فصل کتاب شامل متن تایپ شده، توضیحات و تصویر اصل نوشته ها می باشد.

سفر سرخ

نویسنده: نصرت الله محمود زاده
تعداد صفحات: 388
نشر: سازمان بسیج دانشجویی
این کتاب، داستان مستند از زندگی سید حسین علم الهدی می باشد.
سفر سرخ، با قلمی جذاب و زیبا نوشته شده و در پنجمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس در رشته زندگینامه داستانی، رتبه دوم کشوری را کسب نموده است.

نوشته ای از شهید علم الهدی

من در سنگر هستم. دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردى زمستان و گرماى خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین ، کوچکى قبر و عظمت آسمان.
... من در سنگر هستم. در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم. «کرخه» از کنارم می‌گذرد. در دو کیلومتری، دشمن مستقر است . تا کنون دوبار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده است و ناجوان مردانه شهر‌ها را می‌کوبد و نابود می‌کند. صدای رگ‌بار و خمپاره همیشه در گوش است.
مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شده‌اند. کودکان گرسنه و لرزان،‌ در آغوش مادران ترسان، بسیار به چشم می‌خورند.
زمان می‌گذرد و عبور زمان در کنار برادران خاطره می‌سازد.
اعمال متهورانه و بی‌باکانه بچه‌ها حماسه می‌آفریند.
منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود.
اصغر در کناررضا شهید شد و رضا شاهد شهادت او بود.
... و اما رضا در تنهایی شهید شد.
راستی شهدا همه با هم بودند و چه جمع باصفایی. در شهادت «منصور». در مسجد، «اصغر شهید» برای مردم از «منصور» حرف زد. وقتی که خواستیم خانه «اسکندری شهید» برویم. «اصغر شهید» شعار «ما تشنه هستیم بهر شهادت»‌ را سرود. .. وقتی «منصور» گریه کرد و «صادق» برای آنها نوحه می‌خواند و صدای دل‌نشین و پرجذبه‌اش مرا به گریه می‌اندازد.
... شاید طبیعت جای دجله و فرات را با کرخه و کارون تعویض کرده است.

تنهایی چیست؟

زمان عاشورا.
من در سنگر هستم. عمق غربت واوج عزت؛ در این تتهایی. در این خانه‌ی جدید با خود، با خدا و با شهدا سخن می‌گویم.سوز دل و آرامش قلب. خوف و رجاء.
سنگر من در کنار رودخانه‌ی کرخه است. وقتی به آب می‌نگرم به یاد سنگرهای کنار کارون می‌افتم و با خود می‌گویم «خدایا، آن برادرانم که در خونین شهر می‌جنگند در چه حال‌اند؟» و نگرن آنانم.
«خدا آن برادرانم که در «فارسیات» و «دارخوین» درسنگرند. در چه حال‌اند؟»
این جا «دشت آزادگان» است. من در سنگر هستم. درکنار کرخه. دشمن در آن طرف رودخانه شهر را می‌کوبد. وحشیانه جنایت می‌کند. هزار متر جلوتر کانالی هست که دوست عزیزم «منصور» در آن به شهادت رسید. شاید هنوز خون پاکش و جای آر ـ پی ـ جی او که بر زمین در کنار جسدش افتاده بود، باشد. سمت چپ، تقریباً در فاصله سی صد متری آن طرف درخت‌ها ، برادر عزیزم «رضا» شهید شده، و باز در همان سمت، کمی پائین‌تر برادر عزیزم «اصغر» شهید شده. آن طرف رودخانه «محمدرضا» شهید شده.
در «دهلاویه» سی تن از پاسداران که هیچ کدام را نمی‌شناخته‌ام به شهادت رسیده‌اند.
در قسمت شرق شهر‌ (سوسنگرد) در این کانال بیست و دو تن از برادرانی که چند بار با آن‌ها به شبیخون رفته‌ام شهید شده‌اند.
در گردش زمین به دور خورشید،‌ دو لحظه بیش ازلحظات دیگر داغ این خاطره را زنده می‌کند :‌

سرخی شفق و سرخی غروب درپشت نخلستان‌ها

خورشید عظمت قطره خون شهید را می‌یابد و پاکی و عصمت قطره قطره خون آن عزیزان را فریاد می‌کند.
خدایا . این خانه‌ی کوچک، در کنار رودخانه، که دراطرافش گل‌ها پرپر شده‌اند. کدام خانه است؟
ساختمان در این خانه چیست؟
کمی در دل زمین شکافته، چند گونی شن و ...
در کنار رودخانه، رو بسوی دشمن. وسط مکان شهادت بهترین دوستانم.
این خانه‌ی محقر برای من یک قلب تپنده شده. یک دل پر از سوز، سوز فراق یاران و عزیزان از دست رفته؛ منصور، اصغر، رضا...
خاطره‌ها مانند ورق خوردن صفحات یک دفتر، یک کتاب، در ذهنم پشت هم، صف‌گونه می‌گذرند؛
منصور و روزه‌های مسیحاوارش و دعای کمیل و مناجاتش... که با او بودم .
اصغر و تلاش شبانه‌روزیش و نوشته جاتش درباره‌ی جهاد و تقوی ... که با او بودم.
رضا و زیبایی‌های روحش و پاکی درونش و فکر بلند‌پروازش... که با او بودم.
این خانه‌ی کوچک، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه شده، پر از حرف است، پر از فریادست، غوغاست. صدای پرمحبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور...
بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‌تان باد.
تنهایی، عمیق‌ترین لحظات زندگی‌یک انسان است.
خدایا این خانه‌ی کوچک را بر من مبارک گردان.
در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام . بوی خاک گرفته‌ام. رنگ خاک گرفته‌ام حال می فهمم که چرا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) علی بن ابیطالب(علیه السلام) را «ابوتراب» نامید حال می‌فهمم این سخن علی ابن ابیطالب(علیه السلام) را که می‌فرماید: در سجده‌های نماز، حرکت اول خم شدن بر روی مهر این معنا را می‌دهد که خاک بوده‌ایم. حرکت دوم این معنا را دارد که از خاک برخواسته‌ایم . متولد شده‌ایم. حرکت سوم رفتن دوباره به سوی خاک به این معنا است دوباره به خاک باز می‌گردیم و حرکت چهارم برخاستن به این معناست که دوباره زنده می‌شویم (حیات قیامت).
اما در این سنگر، همیشه در کنار خاکم، خاک پناهگاه‌مان است. روزها صدای رگ‌بار و خمپاره گوش را کر می‌کند و شب‌ها صدای تک‌تیرها، صدای حرکت آب، و ناگهان سکوت شب با فریاد الله اکبر براداران شبیخون شکسته می‌شود و تیراندازی شروع می‌گردد. خدایا، امشب کدام یک از بچه‌ها زخمی. کدام یک شهید. چند تن از دژخیمان را به جزای خود رسانده‌اند؟
همه‌اش دلهره و اضطراب و انتظار تا لحظه بازگشت برادران. در انتظار، تا در آغوششان گیرم .
امشب پاس دارم. ساعت 1:39 چه شب باشکوهى! چه شب با شکوهى است! من به یاد انس على ابن ابیطالب با تاریکى شب و تنهایى او مى‏افتم. او با این آسمان پرستاره سخن مى‏گفت. سر در چاه نخلستان مى‏کرد و مى‏گریست. در همین تاریکى شب على برمى‏خاست و به نخلستان مى‏رفت. فاطمه وضو مى‏گرفت، پیامبر به سجده مى‏رفت و حسن و حسین به عبادت مى‏پرداختند.
این خانه کوچک است،این سنگر، این گودى در دل زمین، این گونى‏هاى بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست ... صداى پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانى منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‏تان باد. تنهایى عمیق‏ترین لحظات زندگى یک انسان است.
خدایا این خانه‏کوچک را براى من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفته‏ام، بوى خاک گرفته‏ام. حال مى‏فهمم که على ابن ابیطالب چگونه مى‏فرماید: سجده‏هاى نماز، حرکت اوّل خم شدن روى مهر، این معنا را مى‏دهد که خاک بوده‏ایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته‏ایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمى‏گردیم مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده مى‏شویم. (حیات قیامت)
امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن مى‏گویم. راستى چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگى کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این براى خود توشه سازم و توشه را راهى سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.
آیات جهاد را، شهادت، تقوى، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح ...همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به گونه‏اى مى‏گذرد و شبها به گونه‏اى دیگر، روزها در تنهایى با خود سخن مى‏گویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتى که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار مى‏افتم؛ به فکر دست ابوذر مى‏افتم و دست پر توان او .... خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک بگردان. گاهى این تصوّر غلط به ذهنم مى‏آید که در یک تکرار به سر مى‏برم. یکنواختى و عادت را احساس مى‏کنم.
امّا زندگى در این خانه کوچک که یک قلب پرتپش است؛ یک دل خاکى است در زمین خدا، در متن پاکى نمى‏تواند تکرار پذیر باشد؛ زیراکه لحظاتى با خدا سخن مى‏گویم و ساعاتى را با شهدا و زمانى به خود مى‏اندیشم و زمانى به خمینى روح خدا و به فضاى پر غوغاى راهپیمایى‏ها و زمانى لحظه‏اى هم. .. آرى ... تنهایى موهبتى است الهى و در تنهایى مى‏توان به خدا رسید.
روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسه‏هاى آنها مى‏افتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر،تبوک و....آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه مى‏توانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشه‏ام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن مى‏گوید:
" مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلىَ الْکُفّارِ ..."
منابع :
http://www.alamalhoda.com
http://www.sobh.org
http://www.sajed

<   <<   6