87/9/28
1:34 عصر

رو در رو با تاریخ

بدست مرتضی در دسته

 

ملت ها با حافظهء تاریخى مشترک، هویّت مى یابند و هویّت ملى، ترجمان پایداری و قوام یافتهء این حافظه تاریخى است.
در ایران معاصر، تاریخ و رویدادهاى تاریخى ـ غالباً ـ محل عمیق ترین سوء تفاهم ها و عرصهء شدیدترین دشمنى ها و اختلافات قومی و مذهبی بوده است بطوریکه هر گروه و حزبى، بر بخشى از تاریخ معاصر چنگ انداخته و آن را ازآن خود می داند و آنرا پرچم حقانیت خویش یا سند انکار و انحراف دیگران ساخته است. در واقع، تاریخ معاصر ایران براى بسیارى از احزاب و سازمان هاى سیاسى ما، یکی از عرصه هاى مهم نبرد ایدئولوژیک بوده که طى آن با دست چین کردن یا عمده نمودن بخشى از رویدادها و نادیده گرفتن بخشى دیگر، سعى در اثبات حقانیت خویش و بطلان «خصم» داشته اند.
استفاده از ایدئولوژى ها (چه مذهبى و چه مارکسیستى) در توجیه این یا آن رویداد تاریخى براى صاحبان آن ایدئولوژى ها اگر چه مى تواند «موجّه» واقع شود، اما تردیدى نیست که «تاریخ ایدئولوژیک» یا « ایدئولوژیک کردن تاریخ» هیچگاه در خدمت آگاهى و بیدارى ملى ما و نیز در جهت شفافیت حقیقت تاریخى نبوده است و نخواهد بود.

مسلماً از «ناب گرائى» یا «بى طرفى مطلق» در بررسى هاى تاریخى نمى توان سخن گفت چرا که بهر حال بررسى هاى تاریخى بازتابى هستند از علایق شخصی مورخان، عواطف و آرمان هاى پژوهشگران، و کینه های قومگرایان و میهن ستیزان، با اینحال، دسته بندى هاى ساده گرایانه ـ و غالباً جاهلانه ـ و خصوصاً تفسیرهاى دلخواه از رویدادها و شخصیت هاى تاریخى، زیان هاى جبران ناپذیرى بر مطالعات و تحقیقات تاریخى ـ و از این رهگذر ـ بر تفکرات و دیدگاه هاى سیاسى جامعه ما وارد ساخته اند که در چندین انقلاب و چندین سده تا به چند دهه اخیر مى تواند از نتایج و ثمرات ناگوار آن برای ملت ما باشد.

بررسى تاریخ معاصر ایران ـ همچنین ـ نشان مى دهد که بسیارى از آنانى که مى خواستند دنیاى عادلانه و آزادى براى آیندگان بسازند، در عمل (یا در قدرت)، خود نتوانستند آزاده و عدالت گرا باشند. تاریخ معاصر ایران ـ در واقع ـ تراژدى دردناک «آزادیخواهان دیروز» و «آزادیخواران امروز» است، و اینچنین است که از انقلاب مشروطیت به این سو می بینیم: مشروطه خواهان ما به استبدادگرایان و افکار استبدادی گرویدند. آزادیخواهان ما آزادى دیگران را پایمال کردند و خود باعث به بند کشیده شدن نفس آزادی شدند،‌حامیان حکومت قانونى، بى قانونى ها کردند و مسئولان و حامیان حقوق بشر، نقض حقوق و آزادى هاى اولیه مخالفان سیاسى شان را نادیده گرفتند و با علم کردن پرچمهای ایدئولو‍ژی از پیش تعیین شده احزاب و اپوزیسیونهای مخالفین را بدست چوبه های دار سپردند . و بر نعش بی جان آزادی واژه مقدس جمهوری و دمکراسی را با خون آزادیخواهان ترسیم وتذهیب کردند!

عصر ما، عصر فروپاشى نظام هاى ایدئولوژیک و فروریختن دیوارهاى بلند توهمات دیرینه است. عصرى که نسبیت گرائى و چند بعدى دیدن حوادث تاریخى، بیش از پیش ارزشى عام مى یابند، و روشنفکر و روشنفکرى ـ ابتداء ـ با شک کردن در «حقایق بدیهى» آغاز مى شود. بى تردید، بدون یک تحلیل انتقادى از گذشته فرهنگى و سیاسى خود، نمى توان آنرا کاملاً پشت سر گذاشت و از تکرار آن خوددارى کرد. بنابراین باید با شهامت و بى پروایی به چهره حقیقت تلخ نگریست و با فروتنى و تواضع از آن آموخت. و این درس عبرت را همچون قصه ای تلخ ولی پندآموز در گوش جوانان و فرزندان این آب و خاک نجوا کرد.

آیندگان به تکرار دوباره ء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز ما ـ اکنونیان ـ رو در رو با تاریخ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهاى انحصارى یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. براى داشتن فردائى روشن و مشترک، امروز باید تاریخى ملى و مشترک داشته باشیم. نه از کاه کوه بسازیم و نه آن کاه را درشالوده کاهگلی دیوارهای اغراض و وطن ستیزی مدفون سازیم. باید تاریخ را آنگونه که هست پذیرفت بلاشرط و بدون هیچ شروطی،تن به واقعیتهایی داد که هزاران سال است در پشت پردهای تعصب و عقاید تند ناسیونالیستی سیرة خود را مخفی داشته است. ولی نه آنگونه در ایدئولژیهای تعریف شده و مسیرهای از پیش تعیین شده قدم برداریم که لاجرم ما را مبدل به یک انترناسیونالیسم خواب و بی خیال مبدل سازد.

 

حقایق تاریخ باید قوام یابد خارج از هرگونه تعصب و افراط گرایی ، خارج از هر بخل و کینه و قومگرایی و خارج از هرگونه تعصبات دینی و مذهبی . تاریخ و وقایع تلخ و شیرین را از شکستها، چیرگیها و روح عدالت خواهی ها گرفته تا ظلم و جور کاخ نشینان و صدای مظلومان کوخ نشین که در پشت دیوار های اعصار هرگز با گوش ظالمان آشنا نگشته ، همه و همه باید همچون پرده ای هفتاد رنگ در خاطر ملتها زنده ماند تا مبادا در مسیر یک تکرار مجدد تاریخی قرار گیرند، آن ملتی که تاریخ کشور خود را در ژرفناترین  تصورات ذهنی خود می کشد در اصل کودک ناخلف گورکنی را در بتن خود می پروراند که روزگاری لاجرم پا می گیرد و خاکستر تکرار مجدد ظلمها و بیدادگری ها را بر سر همان ملت فرو خواهد نهشت.
کم و کیف مسائل مطروحه  و واقعه بینانه تاریخ دیروز تا به امروز شاید دریچهء تازه اى باشد و ما را به علل یا عوامل شکست تاریخى ما در استقرار آزادى و جامعه مدنى آگاه نماید.

 بقول بیهقى:

                       

             «مى خواهم که دادِ این تاریخ بتمامى بدهم و گِردِ زوایا 
                 و خَبایا بگردم تا هیچ از احوال، پوشیده نماند» .

 

      اگر چنین باشد،  یک مؤلف خود را مسرور و کامیاب خواهد یافت.